ثقه جليل، كافور خادم (1) مىگويد: در محل سكونت امام هادى (ع) در سامراء، عدهاى از صنعتگران بودند و آنجا روستايى بود، از جمله مردى بنام يونس نقاش كه محضر امام مىآمد و خدمت مىكرد.
روزى يونس محضر امام آمد و بشدت مىلرزيد، گفت: مولاى من! خانوادهام را به شما مىسپارم، امام فرمود: قضيه چيست؟ گفت: مىخواهم از اين محل بروم، حضرت در حال تبسم گفت: چرا يونس؟ گفت: موسى بن بغا (2) نگينى به من فرستاد كه بتراشم و سوار انگشتر كنم، وقت تراشيدن آن را شكستم، نگين را نمىشود قيمت گذاشت تا از عهده غرامت برآيم، صاحبش هم موسى بن بغاست يا هزار تازيانه به من مىزند و يا مىكشد.
امام فرمود: تا فردا برو به خانهات جز خير نخواهد بود، فردا اول روز آمد و بشدت مىلرزيد، گفت: يابن رسول الله! فرستادها موسى آمده تا نگين را ببرد، امام فرمود: برو جز خير نخواهى ديد، گفت: مولاى من در جواب او چه بگويم؟! امام بحالت تبسم فرمود: برو پيش او ببين چه مىگويد، جز خير نخواهد بود.
مبلغ واقعی 28,000 تومان 15% تخفیف مبلغ قابل پرداخت 23,800 تومان
برچسب های مهم